روان شناسی غیر نرمال یک شاخه ای از روان شناسی می باشد که مربوط به روان آسیب شناختی و رفتارهای غیر نرمال می باشد و در اغلب موارد موضوعات بالینی را هم شامل می شود. این عبارت شامل دامنه وسیعی از اختلالات می باشد که از اختلال افسردگی و وسواس فکری و عملی (OCD) تا اختلالات شخصیتی متغیر است. اغلب مشاوران، روان شناسان بالینی و روان درمانگران، با این موضوعات سر و کار دارند.
مقدمه
به منظور شناخت روان شناسی غیر نرمال، در مرحله اول ضروری است که یک تعریف مشخصی از عبارت “غیر نرمال” داشته باشیم. با جست و جو کردن در معنای لغات، معنای این عبارت مشخص می شود؛ غیر نرمال نشان دهنده چیزی است که در برخی موارد ناهنجار می باشد.
بیشتر رفتارهای صورت گرفته توسط افراد، از یک منحنی نرمال تبعیت می کنند. با در نظر گرفتن این منحنی زنگی شکل، بیشتر افراد در بالاترین نقطه منحنی قرار می گیرد، که به عنوان ناحیه میانگین در نظر گرفته می شود. افرادی که در دو انتهای منحنی نرمال قرار می گیرند، می توانند به عنوان موارد “غیر نرمال” در نظر گرفته شوند.
نکته مهمی که باید مد نظر قرار گرفته شود این نکته می باشد که تمایز بین موارد نرمال و غیر نرمال، به معنای خوب یا بد نمی باشند. خصوصیتی همانند هوش را در نظر بگیرید. فردی که قسمت انتهایی منحنی قرار می گیرد، در محدوده تعریف ما از غیر نرمال قرار می گیرد؛
همچنین این فرد به عنوان یک فرد نابغه در نظر گرفته می شود. به طور بدیهی، در این مثال قرار گرفتن خارج از محدوده نرمال، در حقیقت خوب می باشد.
در زمانی که در رابطه با روان شناسی غیر نرمال فکر می کنید، به جای تمرکز بر روی تفاوت مابین موارد نرمال و غیر نرمال، بر روی سطح ناراحتی و آشفتگی مربوط به یک رفتار مشکل زا متمرکز شوید. د
ر صورتی که یک رفتار منجر به ایجاد مشکلاتی در زندگی فرد شود و یا منجر به آسیب رساندن به سایر افراد شود، این رفتار به عنوان یک رفتار غیر نرمال در نظر گرفته خواهد شد که در برخی موارد، به اقدامات درمانی سلامت روانی نیاز دارد.
چشم انداز ها
تعدادی از چشم اندازهای متفاوت در روان شناسی غیر نرمال مورد استفاده قرار می گیرند. در حالی که برخی از روان شناسان یا روان پزشکان بر روی یک نظریه متمرکز می شوند، سایر متخصصان سلامت روان از چندین بخش استفاده می کنند تا شناخت بهتری به دست بیاورند و اختلالات روان شناختی را درمان کنند. این دیدگاه ها عبارتند از:
رهیافت روان تحلیلی
این چشم انداز ریشه در نظریه های سیگمون فروید[۱] دارد. رهیافت روان تحلیلی بیانگر این است که بیشتر رفتارهای غیر نرمال، ریشه در تفکرات، تمایلات و خاطرات ناخود آگاه دارند. هر چند که این احساسات خارج از محدوده آگاهی می باشند، ولی بر اساس رهیافت روان تحلیلی، این احساسات بر روی اقدامات هوشیارانه هم تاثیر گذار است. درمانگرانی که از این رهیافت درمانی استفاده می کنند، بر این باور هستند که افرد با تحلیل خاطرات، رفتارها، تفکرات و حتی رویاهای خودشان می توانند برخی از این احساسات، که منجر به رفتارهای ناسازگار و اختلال می شود را شناسایی و رفع کنند.
رهیافت رفتاری
این رهیافت مربوط به روان شناسی غیر نرمال، بر روی رفتارهای قابل مشاهده متمرکز است. در روش درمان رفتاری، بر روی رفتارهای مثبت تمرکز صورت می گیرد و رفتارهای ناسازگار مورد بررسی قرار نمی گیرند. هدف از رهیافت درمانی، فقط خود رفتار می باشد و از دلایل ایجاد آن صرف نظر می شود.
یک درمانگر رفتاری در زمان کار بر روی یک رفتار غیر نرمال، به منظور کمک به از بین رفتن رفتارهای نامطلوب و آموزش رفتارهای جدید می تواند از شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی عامل استفاده کند.
رهیافت طبی
این رهیافت غیر نرمال در زمینه روان شناسی، بر روی عوامل بیولوژیک بیماری های روانی متمرکز می شود و بر روی شناخت عوامل ایجاد این اختلالات تاکید می کند که می تواند شامل وراثت ژنتیکی، بیماری های فیزیکی مربوطه، عفونت و یا عدم تعادل شیمیایی باشد.
اغلب روش های درمان طبی، دارای ماهیت دارویی می باشند، هر چند که در اکثر موارد، تجویز دارویی همراه با سایر روش های روان درمانی مورد استفاده قرار می گیرد.
رهیافت شناختی
رهیافت شناختی یک رهیافت غیر نرمالی می باشد که بر روی نحوه تاثیر تفکرات، ادراکات و منطق درونی در ایجاد اختلالات روان شناختی متمرکز است. معمولا روش های درمان شناختی بر روی کمک به تغییر تفکرات و واکنش های فرد متمرکز می شود.
همچنین درمان شناختی می تواند همراه با سایر روش های رفتاری و با استفاده از تکنیکی به اسم درمان رفتاری شناختی (CBT) به کار گرفته شود
[۱] Sigmund Freud