روش درمان متمرکز بر روی درمانجو[۱]، که همچنین به عنوان روش درمان متمرکز بر روی شخص[۲] هم شناخته می شود، یک حالت غیردستوری از گفتار درمانی می باشد که توسط یک روان شناس انسان گرا به اسم کارل روگرز[۳] و در طول دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ توسعه یافته است.
با مطالعه این مقاله، شناخت بیشتری را در مورد این فرآیند و نحوه به کارگیری روش درمان متمرکز بر روی درمانجو به دست بیاورید.
سابقه
کارل روگرز در سطح گسترده ای به عنوان تاثیرگذارترین روان شناس قرن بیستم در نظر گرفته می شود. او یک متفکر انسان گرا بود و بر این باور بود که همه انسان های ماهیتا خوب هستند.
همچنین روگرز بیان کرد افراد به واقعی کردن گرایش دارند یا اینکه تمایل دارند از پتانسیل شان به صورت کامل استفاده کنند و به بهترین فردی که می توانند تبدیل شوند.
روگرز در ابتدا این تکنیک را به عنوان روش درمان غیردستوری نامگذاری کرد.
در حالیکه هدف وی داشتن یک روش درمانی غیردستوری تا حد ممکن بود، ولی در نهایت تشخیص داد که درمانگران حتی از طریق روش های زیرکانه هم درمانجوها را راهنمایی می کنند.
همچنین وی نتیجه گیری کرد که درمانجو ها برای برخی از راهنمایی ها یا دستورات به درمانگران نگاه می کنند.
در نهایت، این تکنیک به عنوان روش درمان متمرکز بر روی درمانجو یا روش درمان متمرکز بر روی شخص شناخته شد.
امروزه این رهیافت روگرز برای درمان، در اغلب مواقع از طریق هر دو این عناوین مورد اشاره قرار می گیرد، ولی همچنین به صورت روش درمان روگریئن[۴] هم شناخته می شود.
روگرز به صورت تعمدی از عبارت درمانجو به جای بیمار استفاده کرد. وی بر این باور بود که عبارت بیمار نشان می دهد که فرد بیمار است و برای به دست آورن درمان به درمانگر مراجعه می کند.
روگرز با استفاده از عبارت درمانجو به جای آن، بر روی اهمیت فردی که به دنبال کمک گرفتن است، به دنبال کنترل کردن سرنوشت خودش است و به دنبال غلبه بر روی مشکلات موجود است، تاکید کرد.
این خود راهنمایی نقش مهمی را در روش درمان متمرکز بر روی درمانجو دارد.
روگرز همانند اکثر روانکاوان و از جمله سیگموند فروید[۵] بر این باور بود که رابطه درمانی می تواند منجر به آگاهی یافتن نسبت به درمانجوها و پایدار شدن تغییرات وی شود.
در حالیکه فروید بر روی ارائه یک سری تفسیراتی از باورهای خودش و تضادهای ناخودآگاه که منجر به ایجاد مشکلاتی برای درمانجو می شود، متمرکز شده بود، ولی روگرز بر این باور بود که درمانگر باید همچنان یک نقش غیردستوری داشته باشد.
به همین دلیل بیان کرد که درمانگر نباید به درمانجو دستور دهد، نباید در مورد احساسات درمانجو قضاوت کند و نباید پیشنهادات یا راه حل هایی را ارائه دهد.
در عوض، درمانجو باید نقش یک طرف مشابه و مساوی را در فرآیند درمانی داشته باشد.
[۱] Client-centered Therapy
[۲] Person-centered Therapy
[۳] Carl Rogers
[۴] Rogerian Therapy
[۵] Sigmund Freud